سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 6:8 عصر شنبه 86/2/1

آسیه

یکی از زنان نمونه، مؤمنه و صابر، آسیه است.
وی، که دختر مزاحم و همسر فرعون است، درمیان زرق و برق و تجملات زندگی می کرد، ولی هرگز تسلیم هوای نفس نگردید و با ایمانی محکم به پروردگار، مدافعی حقیقی برای حضرت موسی علیه السلام در بارگاه فرعون بود.
آسیه، در همان کودکی، حضرت موسی علیه السلام را از آب گرفت و بهتر از مادر، از وی پرستاری کرد و هرگز اجازه نداد به حضرتش آسیبی برسد.
هنگامی که حادثه دلخراش همسر و بچه های حزبیل به وقوع پیوست، خداوند عروج عارفانه آن زن پارسا و قهرمان را به دید آسیه گذاشت و ایمان آسیه از آن صحنه، قوی تر شد. (در هفته های آینده در مورد حزبیل و خانواده اش به طور کامل توضیح خواهم داد)
وی پس از آن ماجرا، در عالمی از نیایش و راز و نیاز با خدای خود بود که فرعون بر او وارد شد و ایمان مخفی آسیه بر طاغوت زمان آشکار شد.
آسیه در آن روز، مهر سکوت را شکست، در مقابل فرعون ایستاد و با کمال قاطعیت گفت: "ای فرعون! تا به کی در خواب غفلت فرو رفته ای و می خواهی بندگان خاص خداوند را در میان آتش بسوزانی؟! نمی دانی که همسر حزبیل در چه جایگاهی وارد شد!"
فرعون گفت: "مگر تو هم در مورد خدایی من شک داری؟"
آسیه گفت: "مگر من به خدایی تو اعتقاد داشتم؟ من از روزی که موسی علیه السلام را از رود نیل گرفتم به پیامبری او معتقد شدم! "
فرعون ابتدا سعی کرد او را با زبا ن خوش گمراه سازد، ولی نتیجه ای نگرفت؛ پس با ارعاب و تهدید وارد شد و با خشم فریاد زد: "ای آسیه! تو را به گونه ای بکشم که هیچ کس را تا به حال آن گونه نکشته ام!"
سپس مادر آسیه را احضار و به او گوشزد کرد: "دخترت مانند آن زن آرایشگر (همسر حزبیل) دیوانه شده است، یا باید به پروردگار موسی کافر شود و یا دستور می دهم که او را بکشند."
مادر آسیه دخترش را به گوشه ای برد و به همراهی با فرعون ترغیب کرد.
آسیه: "هرگز به خدای موسی کافر نخواهم شد."
فرعون دستور داد مردم را جمع کردند و آن گاه به دستور او آسیه را به زمین خواباندند و دست و پایش را به چهار میخ بستند و سنگ بزرگی بر روی سینه اش قرار دادند.
آسیه در آن حال سخت، الله، الله می گفت و با خدایش مناجات پر معنایی داشت و نجوا می کرد:

"ربّ ابن ِ لی عندکَ بیتاً فی الجنّةِ و نجّنی من القومِ الظّالمین" (تحریم، آیه 66)
پروردگارا! در بهشت نزد خود خانه ای برایم بنا کن! و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمکاران رهایی ده.

خداوند در این لحظه، پرده از چشم آسیه برداشت و مقام وی را به او نشان داد. آسیه خوشحال و خندان شد.
فرعون با کمال تعجب گفت: "همسرم دیوانه شده است! در میان این همه سختی و شکنجه می خندد!"
آسیه گفت: "به خدا سوگند! دیوانه نشده ام، اکنون شاهد و ناظر جایگاهی هستم که در بهشت برایم مهیا کرده اند."
در همین حال، آسیه به دیدار حق شتافت و ندای پروردگارش را لبیک گفت.

برگرفته از کتاب زنان نمونه
نوشته علی شیرازی 


¤ نویسنده: خادمة النرجس سلام الله علیها

نوشته های دیگران ( )

وبلاگ خادمة النرجس سلام الله علیها

:: بازدید امروز ::
0

:: بازدید دیروز ::
0

:: کل بازدیدها ::
81729

:: درباره من ::

1- آسیه - خادمة النرجس سلام الله علیها

:: آرشیو ::

بهار 1386
زمستان 1385

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من ::






:: خبرنامه وبلاگ ::